مامور سونیا (عاشق، مادر، سرباز، جاسوس)
درباره نویسنده بن مک اینتایر:
بن مکاینتایر (Ben Macintyre) نویسنده کتاب مامور سونیا، با نام کامل بندیکت ریچارد پیرس مکینتایر (متولد 25 دسامبر 1963) نویسنده، منتقد، تاریخنگار و مقالهنویس انگلیسی است و مقالههایش در نشریۀ نیویورکتایمز منتشر میشوند. او در مدرسه Abingdon و کالج سنت جان، کمبریج تحصیل کرد و در سال 1985 در رشته تاریخ فارغ التحصیل شد. آثار او از سال 1998 تا 2018 نامزد دریافت جوایز بسیاری از جمله جایزۀ اِدگار، آگاتا و جایزۀ کتاب بریتانیا بودهاند.
از کتابهای پرفروش و پرطرفدار او میتوان به عملیات اتاق 13، مامور زیگزاگ و یک جاسوس در میان دوستان اشاره کرد.
درباره کتاب مامور سونیا:
پابلیشرز ویکلی: «شرح پرجزئیات «مک اینتایر»، اطلاعاتی جدید را از دو مورد از بدنام ترین حلقه های جاسوسی در جنگ جهانی دوم آشکار می کند.»
کرکس ریویوز: «پژوهشی جذاب درباره یک جاسوس فوق العاده موفق در قرن بیستم.»
واشنگتن پست: «شرحی فوق العاده مهیج با ضرباهنگی سریع.»
خانم برتون در اواخر دهۀ چهارم زندگیاش و به دنبال پایان جنگ جهانی دوم، همراه با سه فرزند و شوهرش، به دهکدهای زیبا در بریتانیا نقل مکان میکند. ساکنان دهکده از راز بزرگ این زن بیخبرند، رازی که پس از سالیان دراز آشکار خواهد شد. این زن درواقع سرهنگ اورسولا گوژینسکی (۱۹۰۷ـ۲۰۰۰) است که با نام مستعار «مأمور سونیا» شناخته میشود؛ کمونیستی وفادار، افسر اطلاعاتی شوروی، و جاسوسی حرفهای که مأموریتهای مختلفی را در کشورهای گوناگون انجام داده و به لطف جاسوسیهای اوست که شوروی برای اولین بار صاحب بمب هستهای میشود. «مأمور سونیا» داستان زندگی زنی است که چندین زندگی کامل را با نامهای متعدد، نقشهای بیشمار و هویتهای جعلیِ بیپایان تجربه کرد
قسمتی از کتاب مامور سونیا:
اول ماه می سال ۱۹۲۴، پلیس برلین با باتوم به پشت یک دختر نوجوان شانزده ساله کوبید و همان جا و همان لحظه موجبات شکل گیری یک تحول بنیادین را پی ریزی کرد.
هزاران برلینی، دسته دسته، ساعتها در رژه روز اول ماه می در گردهمایی سالانه طبقه کارگر در خیابانهای شهر به راه افتاده بودند. آن جمعیت سیل عظیمی از کمونیستها و هیئت بزرگی از جوانان قرمزپوش را شامل میشد که پلاکاردهایی با عنوان «اتحاد جماهیر شوروی را رها کنید» با خود حمل میکردند و سرودهای کمونیستی سر می دادند: «ما آهنگران آینده سرخ هستیم / روح ما قدرتمند است / کلید خوشبختی در دستان ما است.» دولت تظاهرات سیاسی را ممنوع کرده بود. مأموران پلیس در خیابان، با صورتهای درهم کشیده، صف به صف ایستاده و مشغول تماشا بودند. گوشه ای از خیابان تجمع مشتی فاشیست پیراهن قهوه ای در حال تمسخر جمعیت، به چشم می خورد. ناگهان با پرتاب یک بطری به آسمان درگیری آغاز شد. کمونیست ها با صدای بلندتری خواندن سرود را ادامه دادند.
دختری لاغر با کلاهی بر سر، دو هفته مانده به سالگرد تولد هفده سالگیاش رهبری گروه جوانان کمونیست در راهپیمایی را به عهده داشت. این اولین تظاهرات خیابانی اورسولا كوژینسکی بود و در حالی که پلاکاردش را تکان میداد و سرود را زمزمه میکرد، چشمانش از هیجان میدرخشید: «برای جنگیدن به پا خیزید.» طوری لای جمعیت میخواند و میچرخید که نامش را «فرفره گذاشته بودند. او سرخوشانه میخواند و از هیجان بالا و پایین میپرید.
جهت راهپیمایی به سمت خیابان میتل بود که خشم پلیس بالا گرفت. در این گیرودار اورسولا صدای ترمز اتومبیلی را شنید که بر هیاهوی اعتراضات و سوت پلیس و فریاد معترضان غالب شد، جلوی چشمانش عدهای جوان را روی زمین کشیدند و داخل تعدادی کامیون انداختند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.