سیم آخر
دیوانه تر از من چه کسی هست؟ کجاست؟ یک عاشق این گونه از این دست کجاست؟ تا اخم کنی دست به خنجر بزند پلکی بزنی به سیم آخر بزند تا بغض کنی درهم و بیچاره شود تا آه کشی بند دلش پاره شود
نشسته بودم لبهی سرامیکی وان، گوشم به شرشر آب بود و نگاهم به آخرین پیام های سپنتا، داشت دربارهی سفر دسته جمعی هفتهی بعد می نوشت “توی اولین فرصت، بچهها رو قال میذاریم و دوتایی میریم یه جایی، دور از چشم همه. شش ماهه عاشقتم، توی این شش ماه برات هیچ فرقی با بقیه نداشتم، همون جوری که به بقیه رو ندادی، به منم پا ندادی. حالا درست همین الان که چراغ سبز نشون دادی، همهی اینا چسبیدن به ما!” لبخندی روی لبم نشست، کج و یکوری! سیاه و چرک! تلخ و پر بغض! چراغ سبز نشان داده بودم تا ناجیام شود!
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.