سرگذشت تام جونز
درباره نویسنده هنری فیلدینگ:
هنری فیلدینگ آوریل ۱۷۰۷ در «سامرست» انگلستان متولد شد. پدرش از نجیب زادگان اصیل و مادرش از خانواده وکیلی نامدار بود. پدرش، سرهنگ ادموند فیلدینگ، از مالکان سامرست شایر و متعلق به خانوادهای اصیل بود که بعدها ثروت خود را از دست داد و با فقر، روزگار گذراند. مادرش، سارا گلد، زنی مهربان و موقر بود. «فیلدینگ» در یازده سالگی مادرش را از دست داد. به محض تجدیدفراش پدرش، خانه را به قصد کالج «اتون» و تحصیل در زمینه ادبیات روم و یونان باستان ترک گفت. هنری فرزند ارشد خانواده بود و نخستین آموزشها را در خانه و زیر نظر یک کشیش دید. او در سال ۱۷۲۸ انگلستان را به قصد هلند ترک کرد. در آنجا در دانشگاه «لندن» در رشته حقوق شروع به تحصیل کرد. اما یک سال بعد تحصیل حقوق را رها کرد و در لندن رحل اقامت افکند.
او که از ابتدا صاحب قریحه نوشتن بود در همان سالها به اصرار دخترعمویش، نوشتن را آغاز کرد. در نوزده سالگی «فیلدینگ» دو نمایشنامه خلق کرد که از آنها «عشق در چند پرده» با موفقیت به روی صحنه رفت. او سپس برای مطالعه در زمینه ادبیات کلاسیک به هند رفت و پس از بازگشت به انگلستان تمام وقت خود را وقف نوشتن کرد. او در سال ۱۷۳۰ چهار نمایشنامه دیگر خلق کرد که از آنها «تام بندانگشتی» به مشهورترین اثر او بدل شد. «فیلدینگ» در خلال سالهای ۱۷۲۹ تا ۱۷۳۷، ۲۵ نمایشنامه و چندین رمان به رشته تحریر درآورد که در میان آنها تام جونز، کودکی سرراهی و «ماجراهای جوزف اندروز» از شهرت بیشتری برخوردارند.
شهرت فیلدینگ تا حد زیادی متکی به رمانهای اوست. نخستین رمان او به نام «ژوزف اندروز»، در ۱۷۴۲ منتشر شد. این اثر در حقیقت جوابیهای به رمان «پاملا» اثر نویسندهای به نام ساموئل ریچاردسون بود، که در اندک زمانی با این رمان به شهرت و ثروت رسیده بود. اما فیلدینگ از آن گونه تزویر و ریایی که در این اثر «پاملا» زیر نام پاکی و پاکدامنی دوشیزگان در برابر مردان تبلیغ میشد، به شدت رنجیدهخاطر شد. این بود که در پاسخ، بدون ذکر نام خود، رمان کوتاهی به نام «شاملا» (که با استفاده از واژه انگلیسی Sham، به معنای خدعه و ریا، و بر وزن «پاملا» ساخته بود)، منتشر کرد؛ و با این کار، به مقابله با بدآموزیهای رمان ریچاردسون پرداخت.
در سال ۱۷۴۹، شاهکارش، «تام جونز»، انتشار یافت؛ و متعاقب آن، «املیا» به طبع رسید. از این زمان به بعد، به دلیل مطالعه و کار زیاد، وضعیت جسمانی فیلدینگ به سرعت رو به تحلیل رفت. در سال ۱۷۵۳ از مسند قضاوت استعفا کرد، و به توصیه پزشکان، برای بازیابی سلامت خود، در سال ۱۷۵۴ به همراه همسر و دخترش به پرتغال شد. فیلدینگ در هشتم اکتبر ۱۷۵۴، در حالی که چهل و هفت سال بیشتر نداشت، در لیسبون، چشم از جهان فرو بست.
آخرین اثرش، «سفرنامه لیسبون» است؛ که در آن تلاشهای بیثمرش را در جستجوی بازیافتن سلامتی، به شیوهای گیرا، بازگو کردهاست. این اثر، پس از مرگ فیلدینگ، به سال ۱۷۵۵ انتشار یافت.
درباره کتاب سرگذشت تام جونز:
«تام جونز» یک کتاب طنز از هنری فیلدینگ نمایش نامه نویس و نویسندهٔ انگلیسی است که عنوان اصلی آن سرگذشت تام جونز کودک سر راهی است و اغلب به سادگی و با همان نام کوتاه تام جونز شناخته میشود، کتاب یک رمان تربیتی و یک رند نامه است، نخستین بار در تاریخ ۲۸ فوریه ۱۷۴۹ در لندن منتشر شد و با استقبال بسیار زیادی مواجه شد، فیلدینگ از بابت حقالتألیف مبلغ ۷۰۰ پوند از ناشر دریافت کرد که در آن زمان مبلغ عظیمی بود، تام جونز یکی از قدیمیترین کتابهای نثر انگلیسی است، اولین بار سامرست موام در سال ۱۹۴۸ از این رمان به عنوان ۱۰ رمان برتر جهان یاد کرد.
هنری فیلدینگ در این کتاب از مطلق گرائی پرهیز دارد، شخصیتهای ساخته و پرداخته اش انسانهایی هستند دمدمی مزاج، مثل تام جونز که هر چند به سوفیا عشق میورزد و اگر چه این عشق بی شائبه است، با این همه هر جا و هر گاه به زن زیبا و رامی برمیخورد، بدون احساس ناراحتی وجدان با او به بستر میرود. بدون آنکه ذرهای از عشقش به سوفیا کاسته شده باشد، قهرمان کتاب فیلدینگ هر چند انسان متقی نیست ولی شهوتران هم نیست، و مثل بیشتر شوهرها، کارش را که کرد به خانه میآید.
جورج سینسبری منتقد انگلیسی: «تام جونز»، یک حماسۀ زندگی است – در واقع، حماسۀ عالیترین، نادرترین و پرشورترین صحنهها و مراحل زندگی نیست؛ بلکه حماسۀ زندگی سالم و عادی آدم عادی و معمولی است. انسان مورد نظر فیلینگ، به هیچ وجه بینقص و کامل نیست؛ ولی، خصائص بشری دارد و واقعیست، آنچنان که هیچ کس دیگر جز شکسپیر، او را در دنیای مسخره، نشان نداده است.
سامرست موام: فیلدینگ، درچارچوب وجود «سوفیا وسترن»، تصویر لطیف و فریبایی از یک زن جوان کشیده است – آنچنان زن دلربایی که هرگز هیچ زنی نظیر او خوانندۀ رمان را افسون نکرده است. سوفیا ساده است، ولی احمق نیست؛ پاکدامن است، ولی جانماز آب کش نیست؛ قدرتی اخلاقی و عزم و شجاعت دارد؛ قلب رئوفی دارد و زیباست. دانستن این نکته رقتانگیز است که فیلدینگ هنگام آفریدن سوفیا، زن محبوب (و، متأسفانه باید بگویم: بسیار زجر کشیدۀ) خود را در نظر داشت.
قسمتی از کتاب سرگذشت تام جونز:
آن عشق پاک افلاطونی که میگویند با مقولات جسم انسان هیچ کارش نیست و صد در صد، بیغش و ناب بر جان و روان انسان اثر میکند، موهبتی است که تنها به مادینگان نوع انسان ارزانی شده است، و از بسیاری از این نازنینان نیز به گوش خود شنیدهام که میگویند (و بیگمان درست میگویند) که هرگاه منافع دنیوی معشوق ایجاب کند، در نهایت اشتیاق آمادهاند تا رقیبی را بر عاشق افلاطونی خود برگزینند. و از این همه میتوان چنین نتیجه گرفت که این نوع محبت در طبیعت هست، گیرم من نتوانم بگویم که در این عمر اندک موردی از موارد آن را به چشم خود دیدهام!
وقتی زنی بداند که چهرهی خجالت زدهاش دیده نخواهد شد، اصلا چهرهاش خجالتزده نخواهد شد.
فکر نمیکنم چند نمونه ناسپاسی [یا حتی نمونههای بسیار] بتواند دلیلی برای سنگدلی انسان در برابر رنج هم نوعانش باشد، و نیز فکر نمیکنم که وجود چنین مواردی تأثیری در قلب انسان واقعا نیکوکار داشته باشد. تنها حصول اطمینان از جهانگیر شدن فساد میتواند سدی در برابر نیکوکاری انسان ایجاد کند، و این اطمینان هم یا منجر به خدانشناسی میشود یا جنون.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.