سبد خرید

سراغ خاطره‌ها را نگیر

ناشر : علیدسته: , , ,
موجودی: 1 موجود در انبار

360,000 تومان

– تو عادت کردی به خاطره ساختن… تلخ شیرین مهم نیست فقط خاطره می‌سازی و بعد که تنها شدی می‌شینی به مرورشون. الانم داری از من خاطره می‌سازی.
– آدم‌ها با خاطرات شون زنده‌ن. بده که خاطره‌ای برای مرور کردن داشته باشم؟
– نه خاطرات چیز قشنگی هستن به این شرط که لحظه رو ازت نگیرن اما تو متاسفانه ارزش لحظه‌ها رو تا قبل از اینکه تبدیل به خاطره بشن درک نمی‌کنی. الانم داری با من، با ما همین کارو می‌کنی. با رفتنت داری از ما یه خاطره می‌سازی… یه خاطره که با مرورشون بخندی گریه کنی عاشقی کنی… چرا؟ چرا وقتی می‌تونی اصلش رو داشته باشی چنگ می‌زنی به خاطره‌ش؟ چرا نمی‌خوای جای داشتن خاطره‌ی من خود من رو داشته باشی؟!
صادقانه می گویم:
– چون خاطره‌ها رو نمی‌شه تغییر داد. من اگه با یه چمدون خاطره‌ی خوب از پیشت برم، یه چمدونم دو چمدون نمیشه و تا آخر عمر یه چمدون می‌مونه، اما… می‌مونه. چه فایده بمونم و ده نا چمدون خاطره داشته باشم و تو یه روزی گند بزنی تو همه‌ش؟!

1 عدد در انبار

مقایسه



سراغ خاطره‌ها را نگیر

معرفی کتاب سراغ خاطره‌ها را نگیر:

فروغ سال‌هاست که اسیر عرف و شرع و اجباره. زندگی با مردی که هیچ تعلق خاطری بهش نداری به اندازه کافی سخت هست، چه برسه که مجبور باشی خواسته‌هایی که بقیه بهش به چشم وظیفه نگاه می‌کنند و برای تو مثال حکم مرگ داره رو هم برآورده کنی. فروغ برای رهایی از بندهایی که سال‌ها پیش به اجبار به پاهاش زدن ریسکی رو به جون می‌خره که می‌تونه اون رو تا ته جهنم سوق بده. راهی که می‌دونست قرار نیست آسون طی بشه ختم می‌شه به سقوط، اما کسی که اون پایین منتظرشه قرار نیست پاهاش رو بند این زندگی کنه … اون با قلبش کار داره.

قسمتی از کتاب سراغ خاطره‌ها را نگیر:

با دیدن نام عماد روی گوشی، اسید جوشیده از معده‌ام را به سختی پس زدم، رد تماس دادم و نگاهم را روی چهره‌ی جدی دکتر خوش نام متمرکز کردم. ويبرای گوشی داخل جیب مانتوی بنفشم دوباره لرز به جانم انداخت، اما سر بلند شده‌ی دکتر خوش نام و نگاه نشسته‌اش بر رویم، فرصت رد تماس دوباره را گرفت. لبخند کم رنگی زدم.

– خوب نیست؟

– برای به دانشجوی معمولی خوبه، اما برای تو هنوز جای کار داره…

کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:

– مخصوصا که تصمیمت به موندن نیست.

سرم را به معنای فهمیدن تکان دادم.

– چشم، بیشتر روش کار می‌کنم.

از اتاق دکتر بیرون آمدم و به سمت خروجی دانشگاه به راه افتادم. یکی از خوبی‌های تحصیل در دانشگاه شریف، نزدیکی مترو به آن بود، وگرنه که آن روزها، تردد با ماشین شخصی در آن ترافیک سرسام آور تهران، اعصاب فولادین می‌خواست که من یکی اصلا آن را نداشتم.

با اینکه نزدیک ظهر بود، مترو همچنان شلوغ بود و جایی برای نشستن پیدا نکردم. با کلافگی تکیه‌ام را به دیوار مترو دادم و گوشی را از جیب مانتوی پاییزه‌ام بیرون کشیدم بی‌توجه به نام عماد و عدد شش مقابل اسمش، شماره‌ی آرمین را گرفتم. با اولین بوق جواب داد:

– کجایی پس دختر؟!

– تو متروام… فکر کنم یه ساعتی راه دارم هنوز، همه هستن؟

– آره. مستقیم میای اینجا دیگه؟

نگاهی به مانتوام انداختم. رنگ بنفش جیغش و برش‌های مد روزش داد می‌زد که نه؟ اما آن قدر حالم زار و آشفته بود که بی‌خیال غضب آقاجان، بی‌حوصله گفتم…

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1400

تعداد صفحات

559

زبان

موضوع

,

شابک

9789641937210

وزن

535

جنس کاغذ

,

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سراغ خاطره‌ها را نگیر”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...