دختر بخت
درباره نویسنده ایزابل آلنده:
ایزابل آلنده (Isabel Allende) نویسنده کتاب دختر بخت، (زادهٔ ۲ اوت ۱۹۴۲)، روزنامهنگار و نویسندهٔ آمریکای لاتین است. ایزابل آلنده متولد دوم اوت ۱۹۴۲ در شهر لیمای پرو است. پدرش «توماس آلنده» پسر عموی سالوادور آلنده، رئیسجمهور فقید شیلی بود. توماس به عنوان سفیر شیلی در پرو مشغول به خدمت بود. با فقدان پدرش در سال ۱۹۴۵، ایزابل ۳ ساله به همراه مادرش به سانتیاگو کوچ نمود و تا سال ۱۹۵۳ در آنجا باقیماند. با ازدواج مجدد مادرش با یک دیپلمات دیگر، خانواده به ناچار به بولیوی و سپس بیروت منتقل شد. ایزابل در بولیوی در مدرسه خصوصی آمریکاییها و در بیروت در یک مدرسه انگلیسی به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۵۸ به شیلی بازگشت.
آلنده سپس با یک دانشجوی مهندسی به نام «میگل فاریاس» ازدواج نمود و زندگی ادبی خود را با ترجمه مقالاتی برای یک مجله طرفدار حقوق زنان آغاز نمود. او مدتی نیز با سازمان غذا و کشاورزی سازمان ملل متحد (فائو) همکاری نمود. با سقوط دولت سالوادور آلنده توسط پینوشه، نام ایزابل آلنده نیز در فهرست تحت تعقیب قرار گرفت؛ بنابراین او مجبور شد به ونزوئلا فرار کند و به مدت ۱۳ سال در این کشور به حالت تبعید به سر برد. در این مدت او به نوشتن مقاله برای یکی از معروفترین روزنامههای ونزوئلا پرداخت و مدتی نیز مدیریت یک مدرسه را برعهده گرفت. آلنده از سال ۲۰۰۳ به تابعیت آمریکا درآمده و اکنون در کالیفرنیا زندگی میکند.
ایزابل آلنده را پدیده ادبیات آمریکای لاتین مینامند، کسی که نزدیک ۵۷ میلیون نسخه از ۱۹ جلد کتابش به فروش رفته، آثارش به ۳۵ زبان دنیا ترجمه شده و دو فیلم اقتباسی از آنها تهیه شدهاست. رمانهای او اغلب در سبک رئالیسم جادویی جای میگیرند. در سال ۱۹۸۱ زمانی که پدربزرگش در بستر بیماری بود، ایزابل نگاشتن نامهای به وی را شروع کرد که دستمایه رمان بزرگ «خانه ارواح» گردید. پائولا نام دختر وی است که پس از تزریق اشتباه دارو به کما رفت. ایزابل رمان «پائولا» را در سال ۱۹۹۱ به صورت نامهای خطاب به دخترش نوشتهاست. رمانهای آلنده به بیش از سی زبان ترجمه شده و نویسنده خود را به دریافت جوایز ادبی بسیاری مفتخر نمودهاند.
درباره کتاب دختر بخت:
رویای بربادرفتهی دموکراسی، خفقان، دیکتاتوری خشک و نظامی پینوشه، کابوس تبعید، شکنجه و غم غربت؛ اینها چیزهایی است که با شنیدن نام کشور شیلی بیدرنگ به ذهن میآید. و البته مردمی که برای رهایی از سبعیت این تقدیر خشک و خشن به لفاف آرزوهایشان پناه میبرند. داستان دختر بخت هم تلاقی همین رویاهای برنیامده با واقعیت اجتنابناپذیر کشور شیلی در آن برههی خاص از تاریخ است.
داستانی که در قالب رئالیسم جادویی و قلم توانای آلنده رنگ گرفته و طی پیرنگهای ظریف و استادانهی خود انسانهایی را به تصویر میکشد که از رئالیسم یک واقعیت خشک و خشن به رویاهای پریدهرنگشان روی گرداندند: رویای رسیدن به آمریکا و کشف معادن طلا در کالیفرنیا، رویای رسیدن به آزادی در کشوری که در آن مردان طعم تند فقر و حقارت را از یاد میبرند و زنان به دور از دامنهای پفدار و فنرهای دست و پا گیرشان دیگر «جنس ضعیف» محسوب نمیشوند یا که میتوانند فارغ از هر قید و بندی به روابط عشقی از یادرفتهشان آری بگویند؛ ولی مرکب این آرزوها تا چه اندازه رنگ دارد؟
قسمتی از کتاب دختر بخت:
تائوچین با کانتون آشنا شد. مثل دهکده دوران کودکیاش همه جای آن را بلد بود؛ آن شهر باستانی شلوغ و محصور در میان دیوارها را دوست داشت. با کوچههای پیچ در پیچ، کانالهای آب که در آن کاخها و کوخها تنگ هم چیده شده بودند و آدمهایی که توی رودخانه روی بلم زندگی میکردند و میمردند؛ بیآنکه پایشان به خشکی برسد.
به هوای مرطوب و شرجی تابستانهای بلند و شلاق کش طوفان عادت داشت اما زمستانها از اکتبر تا مارس هوا بد میشد. ورود خارجیها به کانتون ممنوع بود اما گاه و بیگاه دزدان دریایی پرچم سایر ملل را میزدند و هجوم ناگهانی به شهر صورت میگرفت.
مکانهای خاصی وجود داشت که خارجیها میتوانستند از نوامبر تا میکالاهای خود را بفروشند اما وضع مالیات، مقررات و موانع چنان بود که شرکتهای خارجی تصمیم میگرفتند توی ماکائو مستقر شوند.
اوایل صبح که تائوچین راهی بازار میشد، دیدن نوزادان دختر که مثل زباله توی خیابان و نهر آب انداخته شده بودند، چندان غیرمعمول نبود. اغلب بخشی از تن آنها را سگ یا موش خورده بود. هیچ کس آنها را نمیخواست و میشد آنها را دور بیندازی.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.