داستان پولساز چشم بادمجانی من
درباره نویسنده جیک برت:
جیک برت نویسنده داستانهای نوجوانان و معلم کلاس پنجم است. او در کانکتیکات زندگی میکند، بانژو را بازی میکند، و از بازی فریزبی لذت میبرد. او هنوز با یک سوراخ خرگوش روبرو نشده است که بخواهد پایین بیاید.
درباره کتاب داستان پولساز چشم بادمجانی من:
دوین برای اینکه اسمش را در اینترنت سر زبانها بیندازد، میخواهد حین یکی از مسابقات مهم بسکتبال که از تلویزیون پخش میشود و کل کشور تماشایش میکنند، کاری کند تا توجه دوربینها را به خودش جلب کند. ادیسون، بهترین دوستش، نمیخواهد حرف دِوین را زمین بیندازد اما او مشکلی دارد و همیشه سر به زنگاه خشکش میزند، حتی نمیتواند با معلمهایش راحت حرف بزند. حالا چهطور میتواند با اینکه اسمش در کل شبکههای اجتماعی پخش شود و مورد توجه همه قرار بگیرد، کنار بیاید؟
ادیسون حتی نمیداند چرا دوین میخواهد همچین کار تقریباً غیرممکنی را بکند. شاید کارش یک ربطی به صورتحسابهای بیمارستانی پدرش داشته باشد. شاید همهچیز برمیگردد به همان معلق دولول مرگبار، روی بارفیکس مدرسه. یا شاید هم کلاً قضیه چیز دیگری باشد. چه فرقی میکند، در کل که این ماجرا هر دوی آنها را به خطر میاندازد. وقتی بالاخره آن روز بزرگ میرسد، نقشهی دوین، نه فقط دوستیشان، بلکه خیلی چیزها را تهدید به نابودی میکند.
قسمتی از کتاب داستان پولساز چشم بادمجانی من:
بالاخره فهمیدم بهترین دوستم، دِوین، چرا به صورتم مشت زد. اولش فکر کردم بهخاطر این است که جانش را نجات دادم، اما ماجرا این نبود. مدتی با خودم گفتم نکند دلیلش این باشد که خشکم میزند، اما قضیه این هم نبود. حتی بهخاطر توییتر، نفرین خانوادهی وِلما، آن ماشین ظرفشویی مسخره، یا تیم بسکتبال گلدن استیت واریِرز هم نبود. نهخیر. قضیه همان معلقِ دولولِ مرگبار روی بارفیکس مدرسه بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.