خوابگردها
درباره نویسنده هرمان بروخ:
هرمان بروخ (Hermann Broch) نویسنده کتاب کتابخانه پاریس، (1886 – 1951)، نویسنده و شاعر اتریشی آلمانیزبان، دانشآموخته فلسفه و فیزیک و ریاضیات در دانشگاه وین بود و تعدادی از عظیمترین آثار ادبی قرن بیستم را خلق کرد و بسیاری سهگانهی «خوابگردها»ی او را جزو 10 اثر ادبی بزرگ تاریخ ادبیات میدانند.
درباره کتاب خوابگردها:
این رمان سهگانهای است که دفتر اولش «پاسنوف» یا رمانتیک، بخش دوم آن «اش» یا آنارشی و بخش سوم «اگنو» یا واقعنگری نام دارد. این کتاب، رمانی است که فضایی فلسفی دارد و در مجموع، فروپاشی ارزشهای اروپایی را از دوره رنسانس تا بعد از جنگ جهانی اول بررسی میکند.
رمانهای مهم قرن بیستم، در جستوجوی زمان از دست رفتهی پروست به زبان فرانسه، اوليس جویس به زبان انگلیسی، و خواب گردهای هرمان بروخ به زبان آلمانی، هریک به شیوهی خود این سه لایهی بحران را آشکار میکنند و همین امر آنها را به لحاظ فرم، از فرم سنتی رمان متمایز میکند؛ از آن رمانی که بیش از سایر فرمهای هنری متأثر از قرن نوزده بود.
رمان مدرن دیگر در خدمت «سرگرمی» نیست و قصد ندارد «نصیحت کند» (بروخ)، «دیگر توصیهای برای خواننده آماده نکرده است» (بنیامین)، بلکه خواننده را مستقیما با مسائل و فرمهایی روبهرو میکند که فقط بر کسی مکشوف میشوند که خود خواهان مواجهه با آنهاست. اما به این ترتیب رمان، این همه فهمترین فرم هنری که تا کنون از بیشترین مخاطب برخوردار بوده است، ناگهان به پیچیدهترین و اسرارآمیزترین فرم هنری بدل میشود. هنر ایجاد هیجان به معنی پیشین کاملا کنار گذاشته میشود و با از میان رفتن هیجان، دیگر خبری از مجذوب شدن منفعل پیشین نیست.
قسمتی از کتاب خوابگردها:
جناب فون پاسنوف در سال ۱۸۸۸ هفتادساله بود و برخی با دیدن او که از خیابانهای برلین میگذشت، تنفری عجیب و توجیه ناپذیر حس میکردند. حتی احساس انزجار موجب میشد این افراد مدعی شوند که او باید مردی بدذات باشد. پیرمردی ریزنقش، اما با قدوقوارهای موزون، پیرمردی نه لاغر و نه چاق شکم گنده: مردی با اندامی بسیار متناسب، و کلاهی سیلندری که عادت داشت در برلین آن را بر سر بگذارد، اصلا مضحک نبود. ریشی شبیه ریش قیصر ويلهلم اول داشت، ولی کوتاهتر، و روی گونههایش از آن پشم سفیدی که به حکمران ظاهری تفقدآمیز میداد، خبری نبود.
میان موی سرش هم که پرپشتی خود را از دست نداده بود، چند تار سفید یافت میشد. در سن هفتادسالگی همچنان موی بور دوران جوانی را حفظ کرده بود، موی بوری که به سرخی میزد و به کاو خیس خورده میمانست و در واقع، برازندهی پیرمردی نبود که ترجیح میدادی او را با موهایی موقرتر در نظر بیاوری. اما جناب فون پانوف به داشتن چنان مویی عادت داشت و عین تک عدسی را هم اصلا جوانانه نمیدانست. اگر به آیینه نگاه میکرد، چهرهای را باز میشناخت که پنجاه سال پیش در آیینه با آن روبهرو شده بود.
جناب فون پانوف خودش از شکل و شمایلی که داشت ناراضی نبود، اما هستند آدمهایی که از ظاهر او خوششان نمیآید و ضمنا نمیتوانند بفهمند چه طور ممکن است زنی با چشمهایی مشتاق به این مرد نگاه کرده و با اشتیاق او را در بر گرفته باشد، و این آدمها، دست بالا، او را لایق زنان لهستانیای میدانند که در ملک او خدمت میکردند و او احتمالا با رفتاری کم و بیش هیستریک و در عین حال آمیخته به خشونتی مالکانه به آنها نزدیک میشده است…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.