جنس اول
درباره نویسنده هلن فیشر:
هلن فیشر (Helen Fisher) نویسنده کتاب جنس اول، زادهی ۳۱ می ۱۹۴۵، دانشمند، محقق در زمینهی انسان شناسی و نویسندهای آمریکایی است. عمدهی فعالیت فیشر در زمینهی رفتارشناسی انسان است. او محقق ارشد موسسهی کینزی در دانشگاه ایندیانا و عضو مرکز مطالعات تکاملی انسان در گروه انسان شناسی در دانشگاه راتگرز است. فیشر پیش از همکاری با دانشگاه راتگرز، پژوهشگر موزهی تاریخ طبیعی آمریکا در نیویورک بود.
درباره کتاب جنس اول:
هلن فیشر در کتاب «جنس اول؛ تواناییهای زنان برای دگرگونی جهان» نشان میدهد که چطور زنان با استعدادهایی که دارند، دنیای آینده را شکل میدهند و به رهبران دنیای جدید تبدیل میشوند. فیشر برخلاف خیلی از مدافعان حقوق زنان، تلاش نمیکند تا برابری زنان و مردان را ثابت کند؛ بلکه میخواهد براساس آمارها و مطالعات علمی، نقاط قوت زنان را به آنها بشناساند. او برای رسیدن به این هدف، هرگز مردان را به عنوان گروهی متخاصم درنظر نگرفته و نکوشیده تواناییها و قابلیتهای آنها را نادیده بگیرد.
فیشر کتابش را با این پرسش تاریخی سیمون دوبوار، «زن چیست؟» آغاز میکند. پرسشی که دوبوار در سال ۱۹۴۹ در کتابش «جنس دوم» مطرح کرد. در ادامه با عقیده دوبووار که میگوید زن از شکم مادر زن به دنیا نیامده بلکه محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی است مخالفت میکند و میگوید: «طی میلیونها سال زنان و مردان مسئولیتهای مختلفی بر عهده داشتهاند، مسئولیتهایی که نیازمند مهارتهای متفاوتی نیز بودهاند. با گذر قرون متمادی و انتخاب طبیعی قویترها، تفاوتهای ظریفی در مغز زنان و مردان پدید آمد. در حقیقت میتوان گفت یک زن به هنگام تولد، زن به دنیا میآید.»
نویسنده در شش فصل نخست کتاب با اتکا به یافتههای علمی مربوط به مغز، اطلاعاتی از فرهنگهای مختلف و شواهدی از علوم انسانشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، نژادشناسی و سایر علوم رفتارشناسی و زیستشناسی به بررسی تفاوتهای میان زنان و مردان میپردازد. مباحث هر فصل به این تنوعهای بیولوژیکی اختصاص دارد و نشان میدهد که چگونه استعدادهای ویژه زنان بهتدریج بر بعضی از بخشهای جامعه تأثیر میگذارد.
نویسنده برای روشنتر شدن هر بحث از تأثیراتی که زنان در زمینههایی چون رسانهها، تحصیلات، مشاغل خدماتی، حقوق، پزشکی، سازمانهای صنفی، دولت، و نهادهای مدنی برجای گذاشتهاند و یا خواهند گذاشت، مثالهایی مطرح کرده است. در فصلهای پایانی از تغییراتی که زنان پولساز و غیروابسته در الگوهای سنتی ازدواج و روابط میان زن و شوهرها پدید میآورند، سخن میگوید و امید به آیندهای که زنان خواهند ساخت.
قسمتی از کتاب جنس اول:
از آن لحظه به بعد، جناب سفیر آنچنان به ولا وابسته شد که نابینایی به عصایش، اما خوشبختانه از او زن نخواست، فقط نگاهش زمان درازی روی گل و گردن برهنه خانمها میایستاد و نرم نرمک چون عسل کش میآمد. در عوض، از همراهش خواست تا همه آنچه را که در شهر پالرمو نشانی از عرب داشت به او نشان بدهد؛ و همین خواست او بود که حال و هوای روز را مشخص میکرد: اگر دن جوزپه موفق میشد خواستش را برآورده کند روزشان به خوشی میگذشت وگرنه ساعتهای ناخوشایندی را پشت سر میگذاشتند.
خوشبختانه اسقف ایرولدی پا پیش گذاشت و از آنجا که به تاریخ سیسیل و مسائل مربوط به دنیای عرب علاقه بسیار داشت، داوطلب شد که سفیر را راهنمایی و همراهی کند ــ و دن جوزپه نقش مترجم آن دو را به عهده گرفت. دخالت اسقف فایدهای از این هم بیشتر داشت و وظیفه دن جوزپه را که به اندازه کافی سودآور بود خوشایندتر از پیش کرد: از برکت وجود جناب اسقف هر شب را به خوشی و شادمانی در میان زنان زیبا و در محیطی سرشار از افسون روشنایی و آینه و ابریشم میگذراند، شبهایی همراه با موسیقی دلانگیز و آوازهای روحافزا، با بهترین خوردنیها در حضور مردمان برجسته و سرشناس.
فکر این که همه این خوشیها با رفتن عبداللّه محمدبن علمان پایان خواهد گرفت رفته رفته چون خوره به جان دن جوزپه ولا افتاد. فکر این که باید دوباره به مستمری ناچیز خود بسازد و برای جبران کمبودهایش به درآمد نامطمئن پیشگویی شمارههای بختآزمایی متکی باشد به نظرش سرنوشتی نکبتآلود و غمانگیز میرسید.
بدینگونه، ترس از پایان گرفتن خوشیهایی که تازه توانسته بود مزهشان را بچشد، دلبستگی ذاتی به چیزهای دنیوی و نفرت نهانی از همگنان خودش، همه و همه جوزپهولا را برآن داشت که تصمیمی پرخطر اما برگشتناپذیر بگیرد؛ و آن اینکه بیدرنگ از بختی که به او روکرده بود استفاده کند و دست بهکار «جعل بزرگ» بشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.