جمهوری خلق نسیان
درباره نویسنده لوئیزا لیم:
لوئیزا لیم (Louisa Lim) نویسنده کتاب جمهوری خلق نسیان، یک روزنامه نگار برنده جوایز است که به مدت یک دهه از چین گزارش میدهد، آخرین بار برای رادیو عمومی ملی. او قبلاً خبرنگار بیبیسی در پکن بود. او با همسر و دو فرزندش در آن آربور، میشیگان زندگی میکند.
درباره کتاب جمهوری خلق نسیان:
نوشتن دربارۀ چین امروزین نیازمند محاسباتی تقریباً غیرممکن است، خطرها و عواقب هر جمله را باید سنجید. با توجه به خلأ اطلاعات در بستری که این جملات در آن قرار خواهند گرفت، این کار مانند تردستی در تاریکی است. دقیقاً به دلیل همین محاسبات هم هست که نوشتن این کتاب ضروری است.
در حالی که گسترۀ مطالب سیاسی قابل قبول در چین محدود میشود، محاسبات ظریف خودسانسوری پیوسته آزادی بیان را درون و بیرون مرزهای چین ضعیف و ضعیفتر کرده است. با اخراج بعضی از خبرنگاران خارجی و عدمصدور ویزا برای بعضی دیگر از جانب دولت چین، این فرایند در سالهای اخیر سرعت بیشتری یافته است.
از آنجا که خانوادۀ من در یک دهۀ گذشته ساکن چین بودهاند، هنگام تصمیمگیری دربارۀ نوشتن یا ننوشتن این کتاب مدام به این مسائل میاندیشیدم. اما یک سؤال رهایم نمیکرد: اگر من ــ با همۀ آزادیای که دارم ــ تصمیم بگیرم دربارۀ ۴ ژوئن ننویسم، آیا کس دیگری این داستانها را برای ثبت در تاریخ خواهد نوشت؟
واقعیتهای تاریخی را نباید گروگان گرفت، و خط میان اطاعت و تبانی به باریکیِ موست. کسانی که سرگذشتشان را برایم تعریف کردند دین بزرگی بر گردنم دارند، بهویژه که بیشترشان نمیتوانند خاطراتشان را منتشر کنند یا از چین بروند. همۀ آنان میدانستند با صحبت دربارۀ موضوع حساس ۴ ژوئن با یک خبرنگار غربی خودشان را به خطر میاندازند.
هنگام نوشتن فصلهای این کتاب، با این موضوع دست و پنجه نرم میکردم که آیا برای محافظت از آنها بعضی از جزئیات را حذف کنم یا خیر، و برای تعداد اندکی از آنها این کار را انجام دادم. اما بیشتر کسانی که با من صحبت کردند به قدری شناختهشدهاند و به قدری تجربیاتشان منحصربهفرد است که نمیشود هویتشان را پنهان کرد. این افراد به من اجازه دادند از اسامی واقعیشان استفاده کنم و میدانم این تصمیم را بهسادگی نگرفتند. امیدوارم این کتاب پاسداشت اعتمادی باشد که به من داشتهاند تا داستانشان را به من بگویند.
نویسنده در کتاب به سراغ کسانی رفته که حوادث ۴ ژوئن، زندگیشان را متحول کرده است. آنها به دلیل زندگی در چین و صحبت با خبرنگار غربی خود را به خطر انداختهاند، بنابراین برخی از جزئیات توسط نویسنده از برخی گفتگوها حذف شده است.
اما نکته مهم این است که بیشتر افراد با نام واقعیشان تجربههای این رخداد را بازگو میکنند و ما شاهدی میشویم که از نزدیک، لحظات و زندگی آنها را در این سرکوب مشاهده میکند. اولین نفر سربازی است که واحدش را برای سرکوب مردم به تیانآنمِن فرستاده بودند.
نفرات بعدی دو نفر از بنیانگذاران گروه مادران تیانآنمن هستند که فرزندانشان با گلوله کشته شدهاند. در ادامه حضور یکی از مقامات دولتی در کتاب جالبتوجه است؛ کسی که پس از رویداد ۴ ژوئن به زندان میافتد و پس از آن یکی از دگراندیشان برجسته در کشور شناخته میشود.
نویسنده در مسیر روایتش به هویت ملی توجه میکند و توضیح میدهد که این رخداد سبب به وجود آمدن نسلی از میهنپرستان جوان شد.
قسمتی از کتاب جمهوری خلق نسیان:
چن گوانگ با یاد آوردن هیجان ناشیانهشان، در حالی که با صدای بلند میخندید، گفت: «نمیترسیدیم، فکر میکردیم خوش میگذره. احساس میکردیم رفتن به پکن باحالتر از تمرین توی پادگان باشه.» پادگانشان در ژنگجیانکو تقریبا ۱۵۰ کیلومتر با پایتخت فاصله داشت اما آنها، که در کامیونهای سبز ارتش و بسیار نزدیک به هم نشسته بودند، از جادههای خلوت، پرپیچ و خم و پر از دستانداز کوهستانی گذشتند و از همین رو سفرشان دو روز و دو شب زمان برد.
برای سربازانی که محض سرگرمی به پایتخت آمده بودند، در ابتدا، پایتخت چین کسلکنندهتر از زندگی در پادگان بود. واحد چن گوانگ در یکی از میدانهای تیر ارتش آزادیبخش خلق در شیجینگشان، در بیست کیلومتری غرب پکن، اتراق کرد. چون در آنجا میدان تمرینی وجود نداشت، سربازان تمام روز به مقالات پیالاِی دیلی و پیپلز دیلی گوش میدادند که با صدای بلند برایشان خوانده میشد. مدام برایشان تکرار میکردند که آشوبگران بسیار اندکی با اغراض پنهان از موقعیت سوءاستفاده کردهاند.
به آنان میگفتند که این اقلیت با رهبری حزب کمونیست و نظام سوسیالیستی مخالفاند و هدفشان کاشتن بذر نفاق میان خلق و به آشوب کشاندن کشور است. ارتش باید ثابتقدم و مطیع دستورات حزب باشد.
برای چن گوانگ، مأموریت روشن بود. برای او، سربازی که هنر اطاعت را آموزش دیده بود، فکر زیر سؤال بردن یک دستور ـ حتی در پس ذهنش ـ غیر ممکن بود. در ۱۹ مه، نخستوزیر لی پنگ اعلام کرد از فردا حکومت نظامی اعمال خواهد شد، دستوری که سربازان منتظرش بودند بالاخره صادر شد: تأمین امنیت میدان تیانآنمن. گروه آنها از پادگان خارج شد، اما چند کیلومتر بیشتر نرفته بودند که موجهای پیدرپی مردم به سوی آنها شتافتند و محاصرهشان کردند. هربار که میکوشیدند بهآهستگی راهشان را بازکنند، موج تازهای از مردم دورشان حلقه میزد و کامیونها و اتوبوسهایی با بستن جاده از مردم حمایت میکردند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.