جانپناه
قسمتی از کتاب جانپناه:
پردهها به آرامی تکان میخوردند و شیارهای چرک مرده و دود گرفته شان میان آن همه طرح شلوغ و درهم برهم سرمهای و طلایی گم میشد. هوای اتاق به طرز آزاردهندهای سوز داشت. همان چند ساعت پیش هم که پا به اینجا گذاشتند، اولین چیزی که توجهشان را جلب کرد همین رد سرمای گزنده بود که نگاهشان را تا درزهای گشاد کردهی پنجره کشاند.
کلافه از صدای چک چک آبی که از شیر حمام، روی کف وان کوچک كبره بسته میخورد و به هر طرف میپاشید، نیم نگاهی به در نیمه باز حمام انداخت. حتی آنقدر توان نداشت که بلند شود و آن در زهوار دررفته پوسته پوسته انداخته را ببندد. بدون آنکه چشم از موکت کثیف آبی رنگ کف اتاق بردارد، دو آرنجش روی پاهایش خیمه زد و فکر کرد چه قدر همه چیز این مسافر خانهی درجه سه، از موکت بدرنگ پر از لک و پردههای ارزان قیمت با آن والان زشت طلاییاش گرفته تا سنگهای لب پر شدهی قرنیزها و ترک عمیق دیوار که تا نزدیکیهای سقف، ساقه دوانده بود…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.