سبد خرید

تو همیشه بودی

ناشر : آرینادسته: , , ,
موجودی: ناموجود

140,000 تومان

از روزی که محرمت شدم تا به امروز، حس می‌کنم، توی جنگم، دارم با همه می‌جنگم! با تو به خاطر کاوه، با مادرت به خاطر تو، با خودم به خاطر این همه افکار بد و خوب! امین، من دلم می‌خواد روزای شیرینی با هم داشته باشیم، بریم بگردیم، بخندیم، حرف بزنیم، اما اکثر روزامون تو اتفاقای بد گم میشه و بینمون به شکاف بزرگ داره شکل می‌گیره! باشه حق با تو، منم به اشتباهاتی دارم، اما باور کن طاقتم طاق شده! از من نخواه نفش یه زن سی ساله‌ی همه چی دون و برات بازی کنم که تا همینجاشم باورم نمیشه اومده باشم! تحمل بدرفتاری هاتو ندارم ده روز تمام من اشتباه کردم و رفتم، تو اشتباه کردی و سراغی نگرفتی! کی بیشتر مقصره؟! کی بیشتر ضربه می‌خوره؟ باور کن هر دومون!

ناموجود

می‌توانید ایمیل خود را وارد کنید تا از موجود شدن این محصول بصورت خودکار آگاه گردید.

مقایسه




تو همیشه بودی

درباره کتاب تو همیشه بودی:

مادر محیا، بعد از مرگ همسرش به‌خاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می‌کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی‌آورد و از او جدا می‌شود و به خارج می‌رود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد، پسر بزرگش، امین ملقب به زرین خان همه کاره‌ی این خاندان می‌شود و …

قسمتی از کتاب تو همیشه بودی:

در حالی که نفس نفس میزنم چند بار پشت سر هم زنگ دوچرخمو به صدا در میارم خیلی طول نمیکشه که آقا صفر دروازه‌ی بزرگ و آهنی و باز می‌کنه سری براش تکون می‌دم و به سرعت نور وارد عمارت زرین خان میشم! مسیر ورودی تا عمارت انقدر طولانی هست که به رکاب زدنم ادامه بدم و ناله ی کشاله هامو پشت گوش بندازم … کنار پله ها از دوچرخه پایین میام و همون جا رهاش می کنم و بی توجه به صدای برخوردش به زمین از پله ها بالا میرم.

پشت در طلایی چند لحظه‌ای صبر می‌کنم و دستگیره رو آروم پایین می‌کشم و با نوک سرانگشت پاهام وارد عمارت میشم از کنار مجسمه‌ی طلایی رنگ و مورد علاقه‌ی صاحب جدید عمارت که یه شیر غران هستش رد میشم … با کمک سرانگشت‌هام همه‌ی تلاشمو به کار می‌برم تا حدالامکان بدون ایجاد کمترین صدایی خودمو به اتاقم و بعد وان حموم برسونم … بی‌سر و صدا از سالن بزرگ و تازه دکور شده می‌گذرم و سعی می‌کنم به اون کاناپه‌ی بزرگ و زیادی شیکی که مخصوص هیکل درشت و ورزیده‌اش بی‌تفاوت باشم.

کاناپه که نبود؛ لامصبی بود فتوکپی برابر اصل صاحبش! دو قدم مونده به پله ها صدایی رو که نباید می‌شنوم … کجا تشریف داشتین؟ همینو کم داشتم بی‌توجه به آدم، البته آدم که چه عرض کنم! پس بی‌توجه به احمق پشت سرم به راهم ادامه میدم … محیا با توام! کلافه پوف بلندی می‌کشم و به سمتش می‌چرخم و طلبکار نگاش می کنم البته که خودشم دسته کمی از من نداره …

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1400

تعداد صفحات

710

زبان

موضوع

,

شابک

9789641933946

وزن

780

جنس کاغذ

,

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تو همیشه بودی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...