سبد خرید

بیستون

ناشر : اشراقیدسته: , , ,
موجودی: موجود در انبار

285,000 تومان

_خسته‌م. کم آوردم. بسمه دیگه. دلم می‌خواد بمیرم. خسته‌م از حرف‌ها و نگاه دیگرون. خسته‌م از خودم، از آینده‌ای که کلی براش نقشه کشیده بودم، ولی با دست‌های خودم گند زدم بهش. خسته‌م از دست خودم که می‌تونستم سه سال پیش، یه « به درک » بگم و برم دنبال زندگیم، ولی نرفتم و دارم می‌سوزم از نرفتنم.
نگاهش را در چشمان نم زده‌ی یهدا چرخاند و سنگدل شد.
_خسته‌م از تو که سه ساله کارت شده گریه و فکر. فکری که داره عین خوره، هم تو و هم مغز منو می‌خوره.
باز نگاهش کرد. آب از سر و صورتش راه گرفته بود. چهره‌اش در هم شد. چانه‌ی دخترک را گرفت و سر به زیر افتاده‌اش را به سمت خود برگرداند.
_وقتی با منی، همراه منی، نرو تو فکر. نمی‌دونم چه جوری، ولی نرو تو فکر. حتی اون لحظه به من هم فکر نکن. از این که نمی‌تونم فکرت رو بخونم، حالم بد می‌شه. از این که نمی‌دونم کجا ها سِیر می‌کنی، دیوونه می‌شم.
فشار دستش روی چانه‌ی او بیشتر شد.
_مغزم درد می‌گیره وقتی فکر می‌کنم امکان داره کجا ها باشی.
باز سنگدل شد. بی‌رحم شد و پُتکِ آخر را کاری‌تر کوبید.
_بهت اعتماد ندارم. به تو، به کارهات، حتی به فکرت. بلد نیستی اعتمادم رو جلب کنی، حداقل وقتی کنارمی نرو تو فکر.
فریاد زده بود، گلایه کرده بود، ولی باز هم احساس سنگینی می‌کرد. قلبش سنگین بود. با حرف‌هایش، وجود دخترک را زخم زده بود. با خود فکر کرد فریادش را بر سر کسی آوار کرده که مظلوم‌ترین و بی‌گناه ترین گناه کارِ عالم است. گناه کاری که برای تبرئه ی خود، هیچ تلاشی نمی‌کند.

تعداد:
مقایسه



بیستون

درباره کتاب بیستون:

شخصیت اصلی داستان دختری به نام یهدا است که به یاد گذشته و روزهایی که شور و نشاط در زندگی اش حکم فرما بوده به مکان هایی می رود که خاطراتی را برایش زنده کند. خیابان بیستون جایی است که  اکثر روزهایی که یهدا دلش هوای گذشته را می کند، به آنجا می رود و به مرور لحظه هایی که با  او، عشق خود، سپری کرده، می پردازد. دختر هرگز نمی خواهد بفهمد همه چیز تمام شده است و باید به زندگی کردن ادامه دهد. دوست او «نیلوفر» هرچه تلاش می کند تا یهدا را به زندگی برگرداند موفق نمی شود. او مدتهاست که نه از چیزی لذت می برد و نه چیزی را رد می کند، یهدا یک خنثای مطلق است.

قسمتی از کتاب بیستون:

نیلوفر پشت سر یهدا ایستاده بود و به حرف ها و حرکاتش دقیق شده بود. برایش عجیب بود که او هیچ وقت با این مرد مجهول، مخالفت نمی کند. هیچ وقت مقاومتی از خود نشان نمی دهد. او که گوشی را پایین گرفت و چرخید، نیلوفر را پشت سر دید و ادای لبخند زدن درآورد. مثلا می خواست حالش را مخفی کند؟ نمی دانست رفیقش زیروبمش را می شناسد؟ از کنارش که رد شد، نیلو دستش را کشید و نگهش داشت.

-می خوام حرف بزنم باهات.

خیلی وقت بود که دیگر حوصله ی حرف زدن نداشت.

-گشنمه نیلوفر.

اما او خیال پا پس کشیدن نداشت. دستش را با فشار بیشتری کشید و مجبورش کرد بایستد.

-می دونم الان دو تا لقمه خوردی و باز بلند می شی می ری. بیا یه لحظه بشین یهدا.

و این دختر از کی این همه مطیع شده بود؟ مثل یک عروسک کوکی دستور گرفته بود و اجرا می کرد. روبه روی هم نشستند. سعی داشت از نگاه مستقیم به او دوری کند اما نیلوفر دقیق تر کنکاشش می کرد.

-یهدا بهم بگو دقیقا از تابستون اول سال تا الان چقد گذشته؟

منتظر نگاهش کرد. دهان یهدا باز شد اما صوتی از میانش خارج نشد.

-خیلی خب باشه! نمی خوای بشینی حساب و کتاب کنی واسه خودت، ایراد نداره. باز می خوای زندگی بی برنامه ت رو ادامه بدی، کاریت ندارم. اصلا به منم ربطی نداره. ولی…

باید مطمئن می شد یهدا را تحت تاثیر قرار می دهد.

-من دیگه نمی تونم این جوری ببینمت یهدا. دیگه نمی تونم ببینم تو بیست و چهار، پنج سالگی دقیقا شدی شبیه یه مرده ی متحرک، یه روح مجسم.

با هر جمله، تندی اش بیشتر می شد و دخترک را بدتر می کوبید.

-می دونی چند وقته صدای یه خنده ازت نشنیدم؟ می دونی چی به روز خودت و قیافه ات آوردی؟ صبر منم حدی داره به خدا. نمی کشم دیگه این جوری…

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1400

تعداد صفحات

659

زبان

موضوع

,

شابک

9786007505779

وزن

620

جنس کاغذ

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بیستون”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...

نوروز پیروز

سال نو و نوروز را خدمت فرهیختگان گرامی شادباش عرض می‌کنیم.
به اطلاع می‌رسانیم، آخرین روز دریافت سفارش‌ها ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۲ خواهد بود و سفارش‌های ثبت شده

بعد از این تاریخ پس از کنترل موجودی از تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ ارسال خواهند شد.
آرزوی سالی پر از شادی و سلامتی برای همه داریم.
با سپاس.

کامک کتاب