از قفس تا نفس

از قفس تا نفس

درباره نویسنده شادی هاشمی:

شادی هاشمی نویسنده کتاب از قفس تا نفس، متولد  1370 است. 

درباره کتاب از قفس تا نفس:

از قفس تا نفس داستان زندگی دختری را روایت می‌کند به نام طلوع، دختری از جنس روشنایی، تنهایی و قدرت که از دالان انزوا و رنج سر بر می‌کشد؛ نه به امید نور بلکه برای پیکار با تقدیری که برایش خوشایند رقم نخورده است ، برای در افتادن با هر آنچه کابوسِ شب‌های کودکی‌اش شده و حالا تنها در این مسیر پر پیچ و خم قدم بر می‌دارد…
قدم‌هایی که معلوم نیست به سمت خوشبختی می‌رود یا همان گذشته‌ای که از آن آمده…

قسمتی از کتاب از قفس تا نفس:

لبخندم به قهقهه تبدیل می‌شود، چقدر با من بیگانه بود؛ هم اسم جدیدم و هم فامیلی جدیدم. چند بار زیرلب نام جعلی‌ام را زمزمه می‌کنم و هر بار بیشتر حس بیگانگی وجودم را در می نوردد، آرامش سال هاست با من غربیهای ست آشنا نشدنی مثل محالی غیر ممکن. صدای زنگ خانه خلوتم را در هم می‌شکند می دانم کیان است غیر از او هیچکس به خودش جرات نمی دهد نزدیکم باشد نگاهم بین در واحد و شناسنامه میان انگشتانم جابه جا می شود و ترس به دلم چنگ می کشد.

وای اگر کیان شناسنامه را ببیند تا ته ماجرا را می خواند آن وقت است که زنده به گورم می کند برای بار دوم که صدای زنگ را می شنوم با هول شناسنامه را پشت مبل پرت می کنم، می دانم که عجول است و بلافاصله بعد از فشردن زنگ برای بار دوم تعلل نکرده و با کلید در را باز می کند، همان هم می شود به ثانیه ای قامتش میان چهارچوب در خودنمایی می کند و من تنها می توانم تنم را تکانی دهم و به حالت نشسته در آیم، نگاهی به چشمانم می اندازد.

– فقط گر نبودی که شدی.

و قدم پیش می گذارد نگاهی به سر و روی آشفته ام می اندازد، سرش را به معنای تاسف تکان می دهد و به طرف پیشخوان حرکت کرده و پاکت حاوی غذا را روی آن رها می کند و در حرکت اول چشمش گندکاری جدیدم را می بیند.

– دوباره دیوونه بازیات شروع شد طلوع؟ قرارمونو که یادته…