سبد خرید

آینه‌ای در دوردست‌ (قرن مصیبت‌بار چهاردهم)

ناشر : ماهیدسته: , ,
موجودی: موجود در انبار

720,000 تومان

سده‌ی چهاردهم میلادی را از جهات بسیاری می‌توان آینه‌ی تمام‌نمایِ سرشت و سرنوشت بشر دانست. آدمی در عصر مصائب، ردای ریا را از هم می‌درد و نهاد راستین خود را عریان می‌سازد. سده‌ی چهاردهم به‌راستی عهد فاجعه‌باری بود: جنگ صدساله‌ی خانمان‌سوز، جنگ صلیبی مصیبت‌بار، فساد باورناپذیر کلیسا، شقاق ویرانگر سریر پاپ، بیماری همه‌گیر مرگبار، سرکوب خونین شورش به‌جان‌آمدگان، رونق بازار داعیان گمراه، تاراج بی‌پایان راهزنان و رنج وصف ناشدنی مردمان در زیر یوغ دروغ. بر انسان دوران ماست که هر از گاه درنگی کند، در آینه‌ی آفاق دوردست به چهره‌ی خویش بنگرد و از خود بپرسد به‌راستی گذشتگان چگونه به چنین ورطه‌های هولناکی افتادند و چگونه از قعر سیاهی به جانب روشنی بازگشتند.

تعداد:
مقایسه



آینه‌ای در دوردست‌ (قرن مصیبت‌بار چهاردهم)

درباره نویسنده باربارا تاکمن:

باربارا تاکمن مورخ و نویسنده آمریکایی بود. نخستین کار جدیِ او در عالمِ نویسندگی کتابِ “کتاب مقدس و شمشیر بود” که روایتی است از جغرافیایِ بغرنجِ سیاسیِ فلسطین و اقداماتِ نابه‌سامانِ گذشته در چاره‌جویی برای مشکلاتِ منطقه. با نوشتنِ توپ‌های ماهِ اوت که وصفِ مهیجی است از پیش‌درآمدِ سیاسیِ درگیری در آغازِ عملیاتِ نظامیِ جنگ جهانی اول، جایزه پولیتزرِ ۱۹۶۳ را ازآنِ خود نمود. استیلوِل و تجربه آمریکا در چین جایزه پولیتزر را در سال ۱۹۷۲ و برای بارِ دوم نصیب نویسنده کرد.
باربارا تاکمن هرچه پا به سنّ گذاشت به گذشته بیشتر روی آورد. کتابِ آیینه دوردست: قرنِ فجیعِ چهاردهم (۱۹۷۸) تصویرِ تأثرانگیز و ویرانگری‌های جنگ و ستیز و بیماریِ طاعون (مرگِ سیاه) در جامعه قرونِ وسطایِ اروپاست.

درباره کتاب آینه‌ای در دوردست‌:

قرون وسطی، در میانه‌ی تاریخ تمدن بشری، همواره محل پرسش کنجکاوان سرگذشت انسان‌ها است. اذهان عمومی با یادآوری این دوران از تصاویر تیر‌ه‌وتار، فجایع انسانی و بلایای طبیعی آکنده می‌شود. باربارا تاکمن در پیش‌گفتار کتاب «آینه‌ی دوردست؛ قرن مصیبت‌بار چهاردهم» از مشابهت‌های خارق‌العاده این دوران با عصر حاضر می‌گوید. شباهت‌هایی که موجب تسلای انسان امروزین می‌شود. اینکه چگونه انسان از پس مخاطراتی آن‌چنان هولناک عبور کرده و توانسته به شکوهی دوباره دست یابد. نویسنده‌ی کتاب می‌خواهد با روایتی متفاوت و خارج از تصورات رایج چشم‌انداز روشنی از این قرن به مخاطب بدهد. اما این شفاف‌گویی خالی از شائبه‌ها و شبهه‌های گوناگون نیست. تصویری که خود نویسنده اذعان می‌کند خالی از تناقض نیست و از خواننده می‌خواهد خود را آماده‌ی تناقضات کند نه یکپارچگی چراکه تناقض بخشی از زندگی است.

باربارا تاکمن شخصیت نامعمولی، همچون ریسمانی که وقایع را به هم پیوند می‌دهد، برگزیده: آنگِران دوکوسی، «باتجربه‌ترین و ورزیده‌ترین شهسوار فرانسوی». تقریباً در شش فصل ابتدایی کتاب این شخصیت در بستر اوضاع و وقایع زندگی روزگارش شناسانده می‌شود. برگزیدن شخصیتی که نه شاه و ملکه است، نه فردی عامی، نه قدیس و روحانی، به نویسنده این امکان را داده است تا قرون وسطی را در حدود گسترده‌تری و فارغ از ویژگی‌های انحصاری طبقه‌ای خاص بررسی کند. نقطه‌ی قوت وقایع‌نگاری تاکمن این است که او خوانندگانش را با ذهنیت انسان عصر قرن چهاردهم آشنا می‌کند. چنین رویکردی باعث می‌شود تا خواننده فهم بهتر و برداشت‌هایی نزدیک به واقعیت از این دوران داشته باشد.

سرتاسر کتاب جزییاتی از زندگانی عالی‌جناب دو کوسی و سایر وقایع بازنمایی می‌شود که خواننده را به حیرت می‌اندازد از جمله اجراهایی آیین‌های مسیحی، دیدارهای طبقه‌ی اشراف، گروه‌های آشوبگر، آثار هنری، معماری بناها، احوالات غریب انسان‌ها، وضعیت زنان و… اما در سده‌ی پانزدهم چیزی که بروز یافت کیش مرگ بود. تاج خار مسیح اغراق‌آمیز شد، گور تندیس‌ها به شکل اجساد واقعی درآمدند و نوعی مکتب اندوه هر گوشه و کناری دیده می‌شد. گویی هر نشانه‌ای از فضیلت‌های بشری رنگ باخته بود. نویسنده از قول کریستین دو پیزان (یکی از زنان پیشرو در آن قرن) می‌گوید: «تمام عادت نیکو رنگ می‌بازند و فضایل با تخفیف‌های کلان عرضه می‌شوند. دانش که زمانی بر همه‌جا حاکم بود، اینک به چیزی گرفته نمی‌شود.»

طی کتاب خواننده شاهد افزایش شکوه برج و باروی عالی‌جناب دو کوسی است اما آیا این شکوه چه سرانجامی پیدا کرد؟ هر چه خواننده پیش‌تر می‌رود درمی‌یابد چگونه اوج و حضیض در این قرن مصیبت‌بار به‌هم آمیخته است. باربارا تاکمن این قرن رنجور را به اقتضای سرنوشتش منتهی به فرجامی ناگوار می‌داند. این فرجام ناگوار پایانی بر تحولات سازنده‌ی آینده نبود. «اما تغییر، مثل همیشه، در شرف وقوع بود.» بایستی تا انتهای کتاب با نویسنده همراه شد تا بتوان دریافت ویرانه‌های عمارت عالی‌جناب دوکوسی حتی در عصر حاضر نیز از مهلکه‌ جان سالم به‌در نبرده است. به راستی «نقش آن شهسوار بی‌زره هنوز درگیر با شیر»، باقی‌مانده به مدت هفتصد سال، از چه با ما سخن می‌گوید؟ نظاره‌گری خاموش بر چرخ تاریخ تا همچنان به چشمان زندگان نگاهش را بدوزد.

قسمتی از کتاب آینه‌ای در دوردست‌:

در اکتبر سال ۱۳۴۷، دو ماه پس از سقوط کاله، کشتی‌های بازرگانی جنوایی با سرنشینانی مرده یا در سکرات مرگ به لنگرگاه مسینا در سیسیل رسیدند. آن‌ها از بندر کافاّ (فئو دوسیای کنونی) در کریمه می‌آمدند، جایی بر کرانه‌ی دریای سیاه که جنوایی‌ها در آن تجارتخانه داشتند. زیر بغل یا روی کشاله‌ی ران ملوانان بیمار غده‌های سیاهی به اندازه ی تخم مرغ یا سیب پیدا شده بود که از آن‌ها خون و چرک می‌آمد. بر اثر خونریزی داخلی، دمل‌ها و لکه‌های سیاهی روی بدن مبتلایان پراکنده می‌شد. بیماران دردی جانکاه می‌کشیدند و تنها پنج روز پس از بروز نخستین نشانه‌ها جان می‌دادند.

با گسترش بیماری، به جای غده‌ها یا خیارک‌ها نشانه‌های دیگری همچون تب مدام و بزاق خونین شایع شد. قربانیانِ نشانه‌های تازه، سخت سرفه می‌کردند و عرق می‌ریختند و حتی زودتر از بیماران پیشین می‌مردند، ظرف سه روز یا کمتر، گاه حتی ظرف بیست و چهار ساعت. در هر دو نوع، هر چه از بدن خارج می‌شد بوی تعفن می‌داد: نفس، عرق، خون دمل‌ها و شُش‌ها، ادرار خونی و مدفوع خونی سیاه. نومیدی و افسردگی با این نشانه‌های جسمانی همراه می‌شد و هنوز اجل بیمار نرسیده، «مرگ روی چهره کز می‌کرد».

بیماری، طاعون خیارکی، دو نوع بود: یکی جریان خون را می‌آلود، موجب بروز غده‌های خارجی و خونریزی داخلی می‌شد و از راه تماس به دیگران سرایت می‌کرد و دیگری، نوع ریوی و بدخیم‌تر آن، شش‌های بیمار را فرا می‌گرفت و از راه تنفس انتقال می‌یافت. هر دو نوع طاعون همزمان ظهور کرده و سبب مرگ و میر انبوه و شیوع برق‌آسای بیماری شده بود. بیماری گاه چنان سریع عمل می‌کرد که بیمار شب سالم به بستر می‌رفت و صبح پیکر مرده‌اش را می‌یافتند. گاه پزشک از راه تماس با بیمار خود مبتلا می‌شد و خودش زودتر از او جان می‌داد. سرعت شیوع چنان بود که به گفته‌ی سیمون دو کو وینو، پزشک فرانسوی، یک بیمار می‌توانست به‌تنهایی «تمام دنیا را گرفتار کند. آنچه طاعون را ترسناک‌تر می‌کرد این بود که نه راه پیشگیری از آن را می‌دانستند و نه راه درمانش را.

رنج جسمانی و راز آلودگی اهریمنی بیماری در مرثیه‌ی غریبی که در وِیلز سروده شده به‌خوبی بازتاب یافته است: «مرگ همچون دودی سیاه ما را فرا می‌گیرد. بلا جوانه‌ها را می‌زند و شبح بی‌ریشه به سپیدی سیما رحم نمی‌کند. سوزی در چال زیر بغل قلبم را از اندوه می‌کند. می‌سوزاند می‌ترساند… سر به درد می‌آید و فریاد آدمی به آسمان می‌رود… غده‌ی ملتهب دردناکی ظهور می‌کند و می‌سوزد… همچون ذغال گداخته… توده‌ای جانگداز و خاکسترفام.» بیماری بروز زشتی داشت، مثل تخم‌های لوبیا، خرده‌های تُرد ذغال سنگ… نخستین آرایه‌های مرگ سیاه، خرده‌های پوست سوخته‌ی چَچَم، گروهی مختلفه‌ی بسیار، زخمی سیاه به اندازه‌ی سکه نیم پنی، مثل دانه‌ی قهوه.»

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

گالینگور

قطع

وزیری

نوبت چاپ

2

سال چاپ

1400

تعداد صفحات

758

زبان

موضوع

شابک

9789642092438

وزن

1230

جنس کاغذ

عنوان اصلی

A Distant Mirror
1978

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “آینه‌ای در دوردست‌ (قرن مصیبت‌بار چهاردهم)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...