آیسخولوس (مجموعه آثار)
درباره نویسنده آیسخولوس:
آیسخولوس (Aeschylus) یا اِشیل یا اسکیلس اولین تراژدی نویس یونان باستان است و آثار او باعث تکامل زبان تراژدی در یونان باستان شد. در جنگ ایران و یونان در زمان حکومت خشایارشا که یونان پیروز شد حضور داشت و نمایشنامه ایرانیان را با تاثیر از آن مینویسد.
هفت نمایشنامه تراژدی پارسیان، پرومته در زنجیر، هفت تن علیه تبای، نیازگاران، آگاممنون، الاهگان انتقام و اورستیا از وی به جا ماندهاست و البته فقرههایی از آثار ناپدید شده او نیز بر جای مانده. از ابداعات اصلی او در نمایش یونان باستان، ورود بازیگر دوم به صحنهٔ نمایش است. البته زمانی که سوفوکلس دیگر تراژدینویس صاحبنام یونانی، بازیگر سوم را وارد تئاتر کرد، اسخیلوس هم از او تبعیت کرد. موضوع بسیاری از نمایشهای اسخیلوس، مبارزهٔ خدایان با یکدیگر بودهاست. خدایان و انسانها در این جدالها، تسلیم ارادهٔ تقدیر هستند.
درباره کتاب آیسخولوس:
کتاب مجموعه آثار آیسخولوس، اثری است که برترین نمایشنامه های آیسخولوس را گرد هم آورده است. آیسخولوس، اولین نویسنده از سه تراژدی نویس یونان باستان (در کنار سوفوکل و اوریپید) است که نمایشنامه هایشان هنوز هم برای مطالعه و اجرا بر روی صحنه ی تئاتر در دسترس هستند. از او اغلب به عنوان پدر تراژدی نام برده می شود چرا که دانش ما نسبت به این ژانر با آثار او شروع می گردد و اطلاعات موجود درباره ی تراژدی های قبل از آیسخولوس نیز، بر پایه ی استنتاج های برآمده از آثار بر جای مانده از این نمایشنامه نویس بزرگ یونانی شکل گرفته اند. تنها هفت اثر از تعداد تخمینی هفتاد تا نود نمایشنامه ی او از گزند زمان در امان مانده اند؛ البته بخش هایی از نمایشنامه های دیگر او در حد چند جمله و نقل قول وجود دارند و تعداد بیشتری نیز همچنان بر روی پاپیروس مصری کشف می شوند و اطلاعاتی غافلگیرکننده از دوران حرفه ای آیسخولوس به ما می دهند.
قسمتی از کتاب آیسخولوس:
(صحنه مدخل کاخ آگاممنون در آرگوس. در مرکز صحنه قربانگاه زئوس، و در اطراف آن قربانگاه ایزدان دیگر. دیدبان بر بامی بلند ایستاده است. شب است.)
دیدبان:
سالیان دراز است که چون سگی گوش تیزگرده
بر بام این کاخ بیدار ماندهام
و در این سالیان هماره از خدا به دعا خواستهام
که برهاندم از رنج پاسبانی بر این بام
که دیرگاهی است بر آن نظاره میکنم
همایش پرشکوه اختران را و خرام شاہوار منظومههای آسمان را
که چون بر میآیند و فرو مینشینند
تابستان و زمستان را از پی میآورند.
و من هنوز چشم به راه آن آتشم
که برق شعلهاش، تابناک، از دریا بگذرد
و مژدۂ فتح تروا را به اینجا رساند.
پیامی خوش برای کلوتمنسترا
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.