آریزونا
قسمتی از کتاب آریزونا:
فکر میکنم اشتباه شنیدهام.
شب آخر هفته است و در مرکز تفریحات، جای سوزن انداختن نیست. باری که داخلش هستیم هم حسابی شلوغ است. زندانیها، میزها و تمام پیشخوان را اشغال کردهاند و پشت سر هم لیوانهای نوشیدنی را سر میکشند. همهمهی گفتوگوی آنها همراه با موسیقیای که در بار پخش میشود، نمیگذارد صدای مارلون را واضح بشنوم.
روی میز خم میشوم و میپرسم: «چهار؟ »
مارلون سرش را به نشانهی تائید تکان میدهد. اعتراض میکنم: «این همه حرف زدم.»
در جواب میگوید: «خب که چی؟ میتونستی تا صبح چرت و پرت بگی.»
ابرویم را بالا میاندازم: «چرت و پرت؟!»
پوزخندی میزند: «پس چی؟» و با سر به میز کناری اشاره میکند: «میدونی، واقعا استاد خراب کردن سوژههای باحالی.»
میخواهم جوابش را بدهم، اما در همین لحظه موسیقی عوض میشود و توجهم را جلب میکند، آهنگ «زندگی شهری» از گروه «گل» است.
اوایل دههی هشتاد آن را خواندهاند، تقریبا ده سال پیش از شروع محکومیتم. با اینکه کمی قدیمی است، اما به حال و هوای بار میآید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.