سبد خرید

پخمه

ناشر : نگاهدسته: , ,
موجودی: موجود در انبار

250,000 تومان

«پخمه» را بسیاری شاهکار عزیز نسین می‌دانند و یکی از چند داستان بلند اوست. نسین را بیشتر نویسنده‌ای می‌شناسند که داستان‌های کوتاه می‌نویسد‌. ویژگی برجسته آثارش طنز است. او نویسنده‌ای است که از وقایع روزمره اجتماعی می نویسد. قهرمانان او افراد عادی، کارگران، رانندگان تاکسی، کارمندان دولت، زنان خانه‌دار و خلاصه افراد متوسط اجتماع هستند. او تصویری واقع‌گرایانه از جامعه عصر خود به دست می‌دهد و با هنر خود که ساده نویسی است خواننده را درگیر ماجراهای خنده‌دار کارارکترهایش می‌کند. اگرچه اسم اصلی این اثر پخمه نیست اما مترجم محترم به خاطر کاراکتر اصلی کتاب که به همین نام خطاب می‌شود نام پخمه را برای آن برگزیده است.

تعداد:
مقایسه



پخمه

درباره نویسنده عزیز نسین:

عزیز نسین (Aziz Nesin)‏ نویسنده کتاب پخمه، با نام اصلی مِحمِت نُصرَت (۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ – ۶ ژوئیه ۱۹۹۵) نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه بود.

پس از خدمت افسری حرفه‌ای، نسین سردبیری شماری گاهنامه طنز را عهده‌دار شد. دیدگاه‌های سیاسی او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسیاری از آثار نسین به هجو دیوان‌سالاری و نابرابری‌های اقتصادی در جامعهٔ وقت ترکیه اختصاص دارند. آثار او به بیش از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شده‌اند. بسیاری از داستان‌های کوتاه او را ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه کرده‌اند. عزیز نام پدرش بود و او این نام را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرد. همچنین نسین در زبان ترکی به معنای تو چه کاره ای یا تو چه هستی است.

او در سال 1949 طنزی سیاسی نوشت که به واسطه نوشتن آن دو شاکی نامدار پیدا کرد. این دو شاکی شاه ایران یعنی محمدرضا شاه پهلوی و ملک فاروق دوم (پادشاه مصر) هستند. او به خاطر قلم منتقدانه خودش بیش از 200 بار به دادگاه احضار شده است و به خاطر شکایت شاه ایران نیز به شش ماه حبس محکوم شد و به زندان رفت.

در سال‌های پایانی زندگی، عزیز نسین به مبارزهٔ روزافزون با آنچه نادانی و افراطی‌گری دینی می‌خواند پرداخت. او به آزادی بیان و حق انتقاد بدون چشم‌پوشی از اسلام معتقد بود. بعد از فتوای سید روح‌الله خمینی برای قتل سلمان رشدی، نسین ترجمهٔ کتاب آیات شیطانی را آغاز کرد. این مهم منجر به مورد هدف قرار گرفتن وی از سوی گروه‌های افراطی اسلامی شد. در ۱۹۹۳ هتلی را در شهر سیواس آتش زدند و سبب مرگ ۳۷ نفر در واقعهٔ کشتار سیواس شدند. خود نسین از این جریان جان سالم بدر برد.

درباره کتاب پخمه:

کتاب «پخمه» داستان بلند طنزآمیزی است که وقایع روزمره‌ی اجتماعی را به تصویر می‌کشد. این داستان روایت زندگی مردی به نام «پخمه» است که در تلاش برای داشتن یک زندگی سالم است اما در جامعه‌ای که همه‌ی افراد در مسیر مخالف باشند سخت است قدم در مسیر درست گذاشتن. او برای یک زندگی معمولی و به‌دوراز هرگونه دروغ و دزدی تلاش می‌کند ولی به جرم گناه ناکرده به زندان می‌افتد.

در داستان کتاب «پخمه» حضور پررنگ طنز را می‌بینیم که نویسنده به کمک آن عادات، اخلاق، رفتار و گفتار جامعه را تجزیه‌وتحلیل می‌کند و تصویری واقع‌گرایانهای از جامعه را نشان می‌دهد. نویسنده باورها و اعتقادات غلط و نادرست جامعه را نقد می‌کند و ریشه‌ی بسیاری از پسرفت‌ها و عقب‌ماندگی‌ها در جوامعی مثل ترکیه و ایران را وجود باورها و افکار و عقاید نادرست مردمان همان جامعه می‌داند.

قسمتی از کتاب پخمه:

اصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هرچه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پله‏‌ها
پایین فرستادند! و از مخلص با همه اهن و تولپ و اسم و رسم عکسبرداری و انگشت‌نگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانم‏ها از لای در به دست رفتگر می‏‌دهند بنده را هم تحویل بند دادند!!!
نمی‏دانم شما هم این منظره را دیده‏اید؟ سابقاً بچه‏‌های شیطان و بازیگوش گربه‏‌ای را توی کیسه‌‏ای می‌‏انداختند و مدتی دور سرشان توی هوا چرخ می‏‌دادند، بعد گربه را از کیسه بیرون می‏‌آوردند و موشی جلوی او می‏‌انداختند. گربه‏‌ی بیچاره چنان گیج و منگ بود که تا مدتی حتی موش را نمی‏‌دید و به او توجه نمی‏‌کرد!!!

آن روز هنگامی که من وارد کریدور زندان شدم این حالت عیناً در وجودم پیدا شد. به قدری ناراحت و گیج بودم که حتی حرف‏‌های دو سه نفری را که اطرافم جمع شده بودند و به من دلداری می‏‌دادند نمی‏‌شنیدم.
اما از آن‌جایی که انسان در برابر حوادث نرمش زیادی دارد و در مقابل پیشامدها خیلی زود تسلیم می‏‌شود، من هم زودتر از آنچه فکر می‏‌کردم حالم تغییر کرد.
به خصوص حادثه‌‏ای که پیش آمد بیشتر به این تغییر حالتم کمک کرد.
توی شش و بش غم و غصه بودم و مثل بچه‌‏های یتیم زانوهایم را بغل کرده و ماتم گرفته بودم که سر و صدایی در کریدورها بلند شد و عده‌ی زیادی از زندانی‏‌ها به طرف در خروجی راه افتادند. بعضی‏‌ها با خنده و شوخی و عده‌‏ای با سر و صدا چیزهایی می‏‌گفتند، که از میان همه‏‌ی آن‌ها من کلمه «پخمه» را می‏‌فهمیدم. معلوم شد زندانی تازه‏‌ای را دارند می‏‌آورند که با اکثر بر و بچه ها آشناست. هرکسی یک چیزی می‏‌گفت:

_ بچه‌‏ها «پخمه» را آوردند.
_ اوه! سر و لباسش رو ببین!
_ چه آدم شده!
_ هنوز رختخوابش جمع نشده برگشت!
_ اینو میگن آدم حسابی!
_ آقای مهندس قلابی را نیگا کنین!
غم و غصه‌ی خودم یادم رفت، مثل سایرین جلوی در رفتم و منتظر شدم تا این «پخمه» را که این همه بچه‌‏ها برایش ابراز احساسات می‏کردند بهتر ببینم.
«سلیمان ننه‌فروش» با صدای دورگه‌‏اش گفت:
_ببینید این دفعه چه‌کار کرده!
«مراد خرس خفه کن» از پشت سر جواب داد:

_ یا فرمانده شده! یا خودش رو به جای استاندارها قالب زده!
پخمه هنوز کارهاش تمام نشده بود و «بابا ذکریا» داشت جیب‏‌هاش را بازرسی می‏کرد. در ضمن با لحن هشداری گفت:
_ پدرسوخته هنوز نرفته برگشتی؟
«پخمه» با ژست مخصوصی، خنده‌ی بلندی کرد:
_ راستش نتونستم دوری شما را تحمل کنم!!!
یکی از مأمورین از پشت میزش داد زد:
_ بلیط دو سر خریده بود!!
بابا ذکریا بازرسی‌اش را تمام کرد. وقتی کیف پول او را دید با اخم گفت:
_ این که همه‏ش صد لیره و ده پانزده قروشه!
_ همینه که هست.
_ پدرسوخته بقیه رو کجا گذاشتی!
_ به خدا همینه!
_ معلوم میشه این دفعه چیزی به تورت نخورده!
باباذکریا کیف پول پخمه را به دستش داد و واردش کرد!!!
اگر کسی «پخمه» را نمی‏شناخت خیال می‏کرد یک آدم حسابی هست!

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

سال چاپ

1401

نوبت چاپ

تعداد صفحات

288

زبان

موضوع

, ,

شابک

9786003763791

وزن

290

جنس کاغذ

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “پخمه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...