میل به خودزنی
درباره نویسنده بندیکت منییر:
آلبرت اوتو هیرشمن نویسنده کتاب میل به خودزنی، با نام کامل آلبرت اوتو هیرشمن (Albert Otto Hirschmann) (زادهٔ ۷ آوریل ۱۹۱۵ در برلین — درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۱۲ در نیوجرسی)، اقتصاددان، اندیشمند سیاسی سدهٔ بیستم آلمانی و برندهٔ جایزهٔ لیپینکات در سال ۲۰۰۳ به خاطر تألیف کتاب هواهای نفسانی و منافع است.
درباره کتاب میل به خودزنی:
در یک نگاه اول، بیست مقالهای که کتاب حاضر را تشکیل میدهند، باهم ارتباط چندانی ندارند جز آنکه توسط آلبرت هیرشمن نوشته شدهاند، اندکی پس از سالهای سرنوشت ساز قرن بیستم که به انهدام دیوار برلین، اتحاد دو آلمان و نهایت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق انجامیدند. این مقالات را که اغلب آنها سخنرانیهایی هستند که هیرشمن طی یک دهه در دانشگاهها و مراکز پژوهشی معتبر جهان ایراد کرده و تعدادی نیز مقالات یا نقد کتابهایی هستند که او طی این دوران منتشر کرده است میتوان به سه بخش تقسیم کرد.
بخش اول مشتمل بر مقالاتی است ناظر بر بازبینی و بازاندیشی برخی از مهمترین نظریههای او در حوزه اقتصاد سیاسی که در نیم قرن اخیر در صف مقدم تحلیل و نقد این حوزه و به طور مشخص، اقتصاد سیاسی توسعه قرار داشتند. در این مقالات بخش اول، هیرشمن گاه در پاسخ به نقدهایی که به آثارش شده از لزوم بازبینی در نظریههایش میگوید، گاه توضیح بیشتر در مورد مفاهیمی که در آنها به کار گرفته شده را لازم میبیند و گاه نیز خود در مقام منتقد آثارش حضور پیدا میکند و در پرتو وقایع جدید به «انتقاد از خود» یا – به عبارتی که بیشتر میپسندد و عنوان کتاب را نیز از همین عبارت گرفته است، – به «خودزنی» میپردازد.
بخش دوم، مقالاتی هستند متمرکز بر مسیر زندگی خود او و نوعی خودزندگی نوشت. این رشته مقالات نه تنها از درگیر شدن جای او با وقایعی که در دوران جوانی اش اروپا را تحت تأثیر قرار دادند و از تعهد اخلاقی وی حکایت دارند، بلکه کلیدی نیز هستند که به ما در چگونگی شکل گیری درک عمیق او از مسائل و چندجانبه نگریای که ویژگی آثار او به شمار میآیند نیز کمک میکنند.
بخش سوم شامل مقالاتی هستند که هیرشمن در آنها از حوزه متعارف در نوشتههای پیشینش فراتر میرود و به قولی که خودش اذعان میکند، عرض اندامهایی هستند در وادیهای کلیتر؛ هر چند همگی در زمینه پیوندهای موجود یا محتمل میان اقتصاد و سیاست.
قسمتی از کتاب میل به خودزنی:
استقرار دیوار به دیوار دو دولت آلمان تجربه تاریخی جالب توجهی در خصوص مهاجرت بود. در اینجا، مناطق همجوار، محل سکونت افرادی بودند که به یک زبان حرف میزنند و تاریخ و فرهنگ مشترکی دارند. سهولت و جذابیت نقل مکان از شرق به غرب با قانون اساسی جمهوری فدرال آلمان به شدت افزایش یافته بود که تصریح میکرد شهروندان جمهوری دموکراتیک آلمان ساکن در غرب به طور خودکار شایستگی آن را داشنند تا شهروند جمهوری فدرال آلمان شوند. به همین ترتیب، آنها میتوانستند از طیف قابل توجه و سطح پایداری از مزایای رفاه اجتماعی موجود در جمهوری فدرال منتفع شوند.
این ویژگیهای ساختاری معمولا توضیح دهنده جریان قابل توجه مهاجرت در پاسخ به تفاوتهایی حتی کوچک در اوضاع اقتصادی و سیاسی هستند. در واقع، چنین تفاوتهایی بزرگ بودند: دو کشور نیز مطابق با اصول اقتصادی و سیاسی کاملا متضادی سازماندهی شده بودند. علاوه بر این، در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، آلمان غربی به توسعه اقتصادی سریع و چشمگیری دست یافت که در حکم معجزه اقتصادی شناخته شد، در حالی که اقتصاد آلمان شرقی که باید بار خسارات ناشی از غرامتهای پرداختی به اتحاد جماهیر شوروی (به جای منفعت بردن از این ارتباط، آن طور که آلمان غربی از طرح مارشال سود برد) به دوش میکشید و همچنین ملزم به پیروی از الگوی برنامه ریزی متمرکز به سبک استالینی بود، فقط بهبود نصفه نیمهای از خرابیهای گسترده جنگ جهانی دوم را تجربه کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.