صبح بهخیر، رفقا
اندالو د آلمیدا، متولد ۱۹۷۷، با نام علمی اونجاکی، از نویسندگان (دورگهی ) نسبتا جوان آنگولا، در کارنامهی خود شعر، داستان کودکان، داستانهای کوتاه، نمایشنامه و چند رمان دارد که اولینش همین رمان است و تعدادشان به بیش از ۲۵ عنوان میرسد و در دنیای پرتغالی زبان چند جایزهی مهم دریافت داشته است. از رمانهای دیگرش که به انگلیسی ترجمه شده، «سوت زن» و «شهرهای شفاف» است.
آنگولا کشوری است در جنوب شرقی آفریقا که پس از قریب پانصد سال مستعمرهی پرتغال بودن در ۱۹۷۵ به استقلال رسید و پس از آن درگیر جنگ داخلی خونین و مرگباری شدکه ۲۸ سال طول کشید (کوباییها در بخشی از آن با نیروی نظامی و فرهنگی به یاری آنگولا شتافتند) اما این جنگ فقط یک بار به حومهی لوآنداکشید و این رمان زمانی را روایت میکند که پایتخت در امن و امان است.
قسمتی از کتاب صبح بهخیر، رفقا:
ولی رفیق آنتونیو، ترجیح نمیدهی تو یک کشور آزاد زندگی کنی؟»
وقتی آمدم تو آشپزخانه، دوست داشتم این سؤال را بکنم. در یخچال را وا کردم و بطری آب را درآوردم. پیش از آنکه دستم به لیوان برسد، رفیق آنتونیو یکی داد دستم. لکههای چرب روی دستهایش بود، اما جرأت نداشتم تعارفش را رد کنم. لیوان را پر کردم، یکی- دو جرعه نوشیدم و منتظر جوابش ماندم.
رفیق آنتونیو نفسی کشید. بعد شیر آب را بست. دستهای خود را پاک کرد و با اجاق ور رفت. بعد گفت: «پسرجان، در زمان سفید پوست ها اوضاع این جوری نبود…
لبخند زد. راست راستی دلم می خواست از آن لبخند سر درآورم. داستانهایی باورنکردنی از بدرفتاری، اوضاع ناجور زندگی، مزدهای بخور و نمیر و هزار چیز دیگر شنیده بودم. اما رفيق آنتونیو همیشه این جمله را در پشتیبانی از پرتغالیها میگفت و آن لبخند مرموز را تحویلم میداد. «آنتونیو، مگر تو برای یک مرد پرتغالی کار نکردی؟»
چرا.» لبخند زد. «یک آقای مدیر بود، یک رئیس خوب، با من حقیقتا خوشرفتاری کرد …
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.