بلا گردون
هراسان از در فاصله گرفت و توی گوشی پچ زد: – یعنی شما توی دفتر نیستید مهندس؟! | صدای رسا و محکمی از آن سمت خط در جوابش گفت: – نه اتفاقی افتاده؟!
سرایدار آب دهانش را قورت داد و دستی پر از استرس به گلویش کشید و گفت:
– فک کنم یه نفر توی ساختمون شرکت شماست! اما خودم دیدم همهی کارمنداتون با هم رفتن!
صدای بوق بلند ماشین مهندس را لابه لای حرفهایش شنید – خیلی دور نشدم! پنج شش دقیقه دیگه اون جام!
سرایدار دست از گلویش برداشت و باتومی را که کنار کمر داشت در میان پنجه محکم فشرد و گفت:
– میخواین زنگ بزنم پلیس؟! صدای “نه” قاطع او را آن سوی خط شنید و خود مهندس ادامه داد: – هیچ کاری نمی کنی تا خودم بیام فقط …
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.