آتشی در خانه
«کامیلا شمسی» نویسندهی کتاب «آتشی در خانه» نویسندهی دو رگهی پاکستانی-بریتانیایی است که در کراچی متولد شد و در رشتهی نویسندگی خلاقِ کالج همیلتون تحصیل کرده است. او مدرک کارشناسی در رشتهی هنرهای زیبا را از دانشگاه ماساچوست اهرست دریافت کرده و این روزها هم در لندن زندگی میکند و هم در پاکستان! «آتشی در خانه» که با ترجمهی «سولماز دولتزاده» در نشر خوب منشر شده، هفتمین رمانِ شمسیست که جایزهی ۳۰ هزار پوندی جایزهی ادبیات داستانی زنان را برایش رقم زده. این کتاب از یک نمایشنامهی قدیمی یونانی الهام گرفته شده است. داستان اصلی این رمان دربارهی سه خواهر و برادر است که کوچکترین آنها لندن را برای پیوستن به تروریستهای داعش ترک میکند و اعضای خانواده در تلاش برای نجات و بازگرداندن او هستند. کامیلا شمسی پیش از این نیز جایزههای ادبی زیادی را از آن خود کرده است. اولین کتابش با عنوان «در شهر کنار دریا» به فهرست اولیهی جایزهی جان لولین ریس راه پیدا کرد و موفق به کسب جایزهی نخسبت وزیر در ادبیات در پاکستان شد. دومین رمانش «نمک و زعفران» در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و او را به عنوان یکی از ۲۱ نویسندهی منتخب اورنج در قرن ۲۱ انتخاب کرد. سومین رمانش «آیات شکسته» در سال ۲۰۰۵ بار دیگر نامزد جایزهی جان لولین ریس شد. او با این کتاب و کتاب قبلیاش موفق به کسب جایزهی پاتراس بخاری آکادمی ادبیات در پاکستان شد.
قربانیانی در راه عشق آتشی در خانه روایت عشق است و سرسپردگی.از آنتیگونه تا آنیکا چندین بار آن را دیده و شنیدهایم؟ روایتی که آشناست و آشنا نیست. در ذات خود یگانه است. همانطور که آنتیگونۀ سوفوکل یگانه بود. کامیلا شمسی، بانوی نویسندۀ پاکستانیتبار و جوان، برندۀ جایزۀ ادبیات داستانی زنان با الهام از آنتیگونۀ سوفوکل تراژدیای خلق میکند که در سایۀ روایتی زنانه و لطیف تأثیر نثرش را چند برابر کرده است. داستان اگرچه تلخ، اما حقیقتی است که نمیتوان انکارش کرد. چه بود این حال و روز؟ مصیبت نبود. مصیبت را می شناخت. مصیبت همچون خواهر و برادر تنی با آن ها بزرگ شده بود. هرچند ناخواسته چارهای جز پذیرفتن آن نداشتند. مصيت مايع آمنیوتیک زندگی شان بود. وقتی خواهرش نگاهش می کرد و از دنیایی که پیش رو داشتند حرف می زد، می توانست مصیبت را جلوی چشمش ببیند، مصیبت قواره تنشان شده بود همچون پوست دوم تو را در بر میگرفت و تو به مرور میآموختی که در پوست بخری و زندگیات را از سر بگیری ، مصیبت معامله خداوند با عزرائیل بود ، در قبال رودی غیرقابل عبور که زنده ها را از مرده ها جدا می کرد و سوگ بلی بر این رود بود تا | مرده بتواند بیاید و بین زنده ها پرواز کند، صدای پایشان را می شد از بالای سرته و صدای خنده شان را از گوشهای بشنوی طرز راه رفتنشان را در بدن غریبه ها ببینی و توی خیابان دنبالشان بروی و آرزو کنی هرگز برنگردند که نگاه کنند مصیبت بدهیات به مرگ بود و آن هم به جرم اجتناب ناپذیر زیستن بدون آن ها.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.